English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7698 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
halterbreak U کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
can't see the forest for the trees <idiom> U ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
espalier U چوب بندی برای تربیت نهال میوه
water dog U سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
coach dog U یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
(in) care of someone <idiom> U فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
injudiciously U بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
penny a liner U کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
pig headedly U ازروی کله شقی ازروی کودنی
discerningly U ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
impartially U ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
fast and loose U ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
pusillanimously U ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
train [teach] U تربیت کردن
rearing U تربیت کردن
abet U تربیت کردن
teach U تربیت کردن
train U تربیت کردن
educating U تربیت کردن
rears U تربیت کردن
reared U تربیت کردن
trained U تربیت کردن
educates U تربیت کردن
rear U تربیت کردن
to bring up U تربیت کردن
educate U تربیت کردن
abets U تربیت کردن
trains U تربیت کردن
give lessons U تربیت کردن
instruct U تربیت کردن
abetting U تربیت کردن
abetted U تربیت کردن
educate U تربیت کردن
expertly U ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
school U تادیب یا تربیت کردن
schools U تادیب یا تربیت کردن
phraseologically U ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
well-bred U با تربیت تربیت شده
zootechny U روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechnics U روش تربیت ورام کردن جانوران
to pattern out U ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
zootechnician U کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
snarling U کمند
snarled U کمند
tethers U کمند
snarl U کمند
snarls U کمند
lassoed U کمند
tethered U کمند
tethering U کمند
tether U کمند
snard U کمند
nooses U کمند
lasso U کمند
lassoes U کمند
lassoing U کمند
noose U کمند
snares U کمند
snare U کمند
loop U کمند
looped U کمند
loops U کمند
lariat U کمند
springe U کمند
syllabicate U ازروی هجا تجزیه کردن هجابندی کردن
springer U کمند انداز
lariat U با کمند بستن
lasso vt U با کمند گرفتن
breed U تولید کردن تربیت کردن
breeds U تولید کردن تربیت کردن
running noose U کمند خفت دار
scare up <idiom> U ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
extrapolate U ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolates U ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolated U ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolating U ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
reeducate U دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
diagnostics U اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
lowbred U بی تربیت
bearish U بی تربیت
low bred U بی تربیت
impolite U بی تربیت
gentlest U با تربیت
blowzed U بی تربیت
grossest U بی تربیت
churl U بی تربیت
pedagogy U تربیت
well bred U با تربیت
nurturing U تربیت
nurtures U تربیت
mannerliness U تربیت
true bred U با تربیت
grosses U بی تربیت
randy U بی تربیت
nurtured U تربیت
unmannerly U بی تربیت
nurture U تربیت
barbarous U بی تربیت
cultivation U تربیت
unpolished U بی تربیت
gross U بی تربیت
caddish U بی تربیت
good breeding U تربیت
gentler U با تربیت
gentle U با تربیت
gentry U تربیت
ill mannered U بی تربیت
manner U تربیت
upbringing U تربیت
gentrice U تربیت
mannerless U بی تربیت
ill-bred U بی تربیت
grossing U بی تربیت
genteelness U تربیت
half bred U بی تربیت
chuff U بی تربیت
uncivilly U بی تربیت
grosser U بی تربیت
education U تربیت
grossed U بی تربیت
ill bred U بی تربیت
uncivil U بی تربیت
an a woman U زن تربیت شده
educative U تربیت امیز
genteely U از روی تربیت
undisiplined U تربیت نشده
teacher training U تربیت معلم
boors U ادم بی تربیت
schools U تربیت اسب
education U تعلیم و تربیت
carl U ادم بی تربیت
made U تربیت شده
physical education U تربیت بدنی
school U تربیت اسب
boor U ادم بی تربیت
trainable U تربیت پذیر
schooling U تربیت اسب
accomplished U تربیت شده
rudesby U ادم بی تربیت
hoyden U روستایی بی تربیت
cad U ادم بی تربیت
reeducation U تربیت مجدد
cads U ادم بی تربیت
steerage U اداره تربیت
cultured U تربیت شده
genteel U تربیت شده
fish culture U تربیت ماهی
computer based training U تربیت مبتنی بر کامپیوتر
correctional institution U کانون اصلاح و تربیت
housebroken U حیوان تربیت شده
disciplinary U تادیبی وابسته به تربیت
culture of bees U پرورش یا تربیت زنبور
underbred U نااصل زاده بی تربیت
zootechnical U وابسته به فن تربیت حیوانات
manege U محل تربیت اسب
aviculture U تربیت مرغ مرغداری
ineducable U غیر قابل تربیت
motor education U تعلیم و تربیت حرکتی
educationally U از راه تعلیم و تربیت
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
highbred U دارای تربیت یانجابت خانوادگی
reclaim animal U حیوانات وحشی تربیت شده
gentry U مردمان محترم و با تربیت اصالت
carle U شخص پست ادم بی تربیت
civility U نجابت ورفتار خوب تربیت
ill bred U غیر متمدن بد تربیت شده
manege U مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
trainable mentally retarded U عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
wcce U کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
thorough paced U بهمه جور قدم تربیت شده
to send round the hat U برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
falconry U تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
the churach built him up U کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
espalir U چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
from U ازروی
dressage U حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
facetiously U ازروی شوخی
rakishly U ازروی هرزگی
economically U ازروی اقتصاد
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1strong
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com